1 چو روزگار بکام تو گشت و دولت یار بکوش تا دل آزرده ئی بدست آری
2 مباش یکنفس از کار خویشتن غافل مگر که فرصت امکان ز دست بگذاری
3 که آنکسیکه ز تو جست یاریی امروز روا بود که تو فردا طلب کنی یاری
1 شاد باش ای دل که بختت پیشوایی میکند سوی نویین جهانت رهنمایی میکند
2 خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای اهل دانش را به مردی کدخدایی میکند
1 چون نگارم گوی مه از غالیه چوگان کند عاشقانرا دل زغم چون گوی سرگردان کند
2 گر نسیم صبحدم بر خاک کویش بگذرد قیمت مشک ختائی در جهان ارزان کند
1 یکچند بکام دلم ایام زمان داد تا عاقبتم قبله اقبال نشان داد
2 المنه لله که مرا درگه پیری لطف ازلی بار دگر بخت جوان داد