- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد زمانه دست تعدی ز آستین بدر آرد
2 زند چو غمزهٔ و خویش را به لشگر دلها کرشمه صد سپه فتنه از کمین بدر آرد
3 اگر ز شعبدهٔ عشق گم شود دل خلقی چو بنگری سر از آن جعد عنبرین بدر آرد
4 امین عشق گذارد نگین مهر چو بر دل ز خاک صبح جزا مهر آن زمین بدر آید
5 پس از هزار محل جویمش جریده جویابم فلک ز رشگ نگهبانی از زمین به در آرد
6 نهان به کس منشین و چنان مکن که جنونم گرفته دامنت از بزم عیش تن بدر آرد
7 رسد نسیم گل پند محتشم به تو روزی که سبزه است سر از اوراق یاسمین بدر آرد