- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو زنان،مباش قانع،ز جهان برنگ و بویی بزن، ای پسر، چو مردان، قدمی بجست و جویی
2 که جهان شراب خانه است و درو شراب کهنه بکش این شراب کهنه، تو بهر زمان، بنویی
3 من ازین خمار مستی نه چنان شدم که هرگز بخودم بود مجالی،بخدا،بهیچ رویی
4 همه آب خواره بینی، که ز ما کنند مستی اگر آب خواره سازند ز خاک ما سبویی
5 نرسد بهو، هرآنکو که ز انقیاد خود را نکند فدای چوگان، بهوای هو چو گویی
6 همه آبروی زاهد بر خلق باد باشد که ز خاک آستانش نرسد بآبرویی
7 کم زهد گیر، قاسم، که ازین شراب خانه بمشام جان زاهد نرسیده است بویی