-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش قند ز هر شکنی صدهزار دل به کنارش
2 چه عشوهها که خریدم ز چشم عشوه فروشش چه بادهها که کشیدم ز لعل باده گسارش
3 مرا به صیدگهی میکشد کمند محبت که خون شیر خورند آهوان شیر شکارش
4 اگر به داد جان ممکن است دیدن جانان ز پرده گو به در آید که جان کنم به نثارش
5 چگونه سرو روانی به فکر خون من افتد که ریخت خون جهانی به خاک راه گذارش
6 دلی که میرود اندر قفای سلسلهمویان نه میکشند به خونش نه میدهند قرارش
7 کسی که سلسله میسازد از برای مجانین خبر هنوز ندارد ز موی سلسله دارش
8 کجا رواست که یک جا رود به دامن گلچین گلی که بلبل مسکین کشید زحمت خارش
9 کنون وجود فروغی به هیچ کار نیاید که باز داشته سودای عشق از همه کارش