چو آب در دل هر سنگدل برو جا گیر از سعیدا غزل 362

سعیدا

سعیدا

سعیدا

چو آب در دل هر سنگدل برو جا گیر

1 چو آب در دل هر سنگدل برو جا گیر چو آفتاب در این خانه رنگ مینا گیر

2 ز زهد خشک دماغت گرفته می بینم ز راه میکده گردی عبیرآسا گیر

3 صفای وقت به امید خم نخواهی یافت نشین و همچو گهر داد دل ز دریا گیر

4 قبای اطلس و دیبا نمی شود حایل همین تو پردهٔ غفلت ز چشم خود واگیر

5 اگر که مرد شجاعی و همتی داری چه می دهی جگر خویش دل ز دنیا گیر

6 وفا چو می نتوانی جفا بکش باری که دست اگر نتوانی گرفت خود پا گیر

7 چو برکشند ز هر جانبی رقیبان سر تو از میانه بیا جانب سعیدا گیر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر