- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو افکنده ببیند در خون تنم را کنید آفرین ترک صید افکنم را
2 نیاید گر از دیده سیلی دمادم که شوید ز آلودگی دامنم را
3 ور از خاک آتش علم برنیاید که هر شام روشن کند مدفنم را
4 به فانوس تن گر رسد گرمی دل بسوزد بر اندام پیراهنم را
5 زغم چون گریزم که پیوسته دارد چو پیراهن این فتنه پیرامنم را
6 مشرف کن ای ماه اوج سعادت ز مسکین نوازی شبی مسکنم را
7 ز دمهای بدگو مشو گرم قتلم بهر بادی آتش مزن خرمنم را
8 نیم محتشم خالی از ناله چون نی که خوش دارد او شیوهٔ شیونم را