- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو تیر از دل کشم کو شربتی از لعل خندانش که با هوش آیم و در سینه دزدم نیش پیکانش
2 به دامن چشمم از خوناب حسرت پاک می سازد ولی گوید که خون کردی، تبسم های پنهانش
3 حریم دل بود منزلگه دل ها، ولی عارف دلش در کعبه و همسایهٔ دیر است ایمانش
4 به زجری کشتهٔ آن غمزه گردیدم، که از خجلت شهادت نامه ها شستند در کوثر، شهیدانش
5 به گاه خواب سر بر زانوی خسرو نهد شیرین ولیکن آستین کوهکن بود مگس رانش
6 چه منت ها که بر خوبان نهد در پرسش محشر چو ناحق کشتگان خویش را بینند حیرانش
7 چه دردی داشت، عرفی، از گریبان چاک ناکردن دمی کز طعنه سالم داشتم امشب گریبانش