- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو عرض توبه کند بر تو زاهد مرتاض به قول پیر مغان واجب است ازو اعراض
2 تمام فیض بود باده خاصه از کف یار مدام فیض رسان باد آن کف فیاض
3 ز جوهر می و کیفیتش وقوف نیافت حکیم با همه بحث جواهر و اعراض
4 گرفت پیش رخت خویش را سری چه عجب اگر ز غصه سر شمع می برد مقراض
5 تو خود معالجه درد سینه ریشان کن که عاجز است طبیب از علاج این امراض
6 به طوف روضه رضا کی دهد مقیم درت ریاضت است جدا از تو رفتنش به ریاض
7 خیال زلف و رخت بست در سخن جامی چو از مسوده می برد این غزل به بیاض