1 چو شعله آن گل رویم به روی خار کشید به جای سرمه به چشمم خط غبار کشید
2 چه سادگی ست که خال لب تو آخر کار به گرد خویش چو هندو ز خط حصار کشید
3 به رهروان جهان ترک آشنایی کرد ز بس که خضر به راه من انتظار کشید
4 صبا ز حرف خزان خوش لطیفه ای انگیخت که گفت با گل و بر گوش شاخسار کشید
5 ز شغل عشق، خلاصی ندارم ای منصور مجال کو که توانم سری به دار کشید
6 سلیم از خط او شورش من افزون شد جنون زیاده شود چون به نوبهار کشید