چو چشم مست بدان زلف تابدار از همام تبریزی غزل 96

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

چو چشم مست بدان زلف تابدار آید

1 چو چشم مست بدان زلف تابدار آید اسیر بند کمندت به اختیار آید

2 دلی که در شکن زلف بی‌قرار افتاد عجب بود که دگر با سر قرار آید

3 نظر جدا نکند از کمان ابرویت اگر ز چشم تو صد تیر بر شکار آید

4 میان چشم جهان‌بین خود کنم جایش اگر ز کوی تو گردی بدین دیار آید

5 روم به کوی تو پنهان و غیرتم باشد بر آن سگی که در آن منزل آشکار آید

6 برای مهره مقصود پیش چندین خصم که راست زهره که اندر دهان مار آید

7 فتاد کشتی ما در میان غرقابی که راضیم که یکی تخته با کنار آید

8 کشم ملامت عشقت به رسم سربازان به راه عشق سلامت کجا به کار آید

9 تو را ندید ملامتگرم وگر بیند ز گفته‌های خود انصاف شرمسار آید

10 هزار سال به آب حیات و خاک بهشت بپرورند مگر زین گلی به بار آید

11 چو بلبلان به زمستان همام خاموش است در انتظار مگر بوی نوبهار آید

عکس نوشته
کامنت
comment