-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو شوق روی تو بر بودم اختیار از دست برفت چون سر زلف توأم قرار از دست
2 به دست بود مرا دامن نگار دریغ که برد چرخ جفا پیشه ام نگار از دست
3 گرت رسد به گریبان دوستان دستی بگیر دامن یاران خود مدار از دست
4 اگر به دست تو افتد شبی سر زلفش مده دو زلف پریشانش زینهار از دست
5 خیال قامت دلخواه ما چو سرو سهیست برفت از نظر ما و رفت یار از دست
6 به جان رسید دل من ز دست جور فراق جفا و جور ز بهر خدا بدار از دست
7 چو جان رسید به لب، دلبرم نظر فرمود چو حاصلم بود اکنون که رفت کار از دست
8 نه روزگار وفا کرد با من و نه نگار ز دست رفت جهان را چو روزگار از دست
9 قرار و خواب و شکیبایی و جفا بردن برفت از غم عشق تو هر چهار از دست