- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو شمعم کشت و آسوده ز آه شعله بار خود جز این نبود گر آخر یاریای دیدم ز یار خود
2 به خون خود ز تیرش غلتم و شادم به امیدی که آید آن شکارافکن به سر وقت شکار خود
3 بس است امیدگاه من جفا ترسم بدل سازی به ناامیدی امید دل امیدوار خود
4 ز تاراج خزانم نیست پروا خاربن باشم چه گل در باردارم تا بلرزم بر بهار خود
5 منم مشتاق از سودای زلف او سیهروزی که نشناسم ز هم از تیرگی لیل و نهار خود