1 چو دید آن عاشق دلسوز خسته همایون نامهٔ یار خجسته
2 به جوش آمد دلش از درد و اندوه رخش چون کاه گشت و غصه چون کوه
3 ز نو آغاز کرد افغان و زاری به زاری گفت با باد بهاری
1 ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما نور مسیحا در خم زلف چو زنار شما
2 هم لفظتان انجیل خوان، هم لهجتان داودسان سر حواریون نهان در بحر گفتار شما
1 آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست با رخ او جان ما، در دل ما جای اوست
2 او همه نورست، از آن شد همه چشمی برو او همه جانست، از آن در همه دل جای اوست
1 مرا سر بلندی ز سودای اوست سری دوست دارم که در پای اوست
2 مزاج دلم گرم از آن میشود که بر مهر روی دلارای اوست