چو دید جسم مرا جای آرمیدن، روح از سعیدا غزل 203

چو دید جسم مرا جای آرمیدن، روح

1 چو دید جسم مرا جای آرمیدن، روح نیارمید در این جسم از تپیدن، روح

2 غبار کوی تو دانست جسم را ورنه نداشت طاقت این مشت گل کشیدن، روح

3 قبول جسم نمی کرد اگر که می دانست شراب موت در آخر نفس چشیدن روح

4 هزار مرتبه در گوش من گرفته قرار برای یک سخن از لعل او شنیدن روح

5 به هیچ باب دگر رام کس نمی گردد نهاد چون دل خود بر سر رمیدن روح

6 چها که دیده نگردیده است در چشمم برای یک نظر از دور بر تو دیدن روح

7 علاج نیست که تن پا دراز خواهد کرد ز جسم چون کند آهنگ سرکشیدن روح

8 دمید خط چو سعیدا به گرد عارض یار ز جسم کرد خیال برون دمیدن روح

عکس نوشته
کامنت
comment