1 چو تنها بوی گربهات مونس آید به ویران درون جغد مسعود باشد
2 به از ترب پخته بود مرغ لاغر به از کاه دود،ار چه بد، عود باشد
1 خوب یکی نکته یادم است زاستاد گفت «نگشت آفریده چیز به از داد»
2 جان تو با این چهار دشمن بدخو نگرفت آرام جز به داد و به استاد
1 ای شب تازان چو ز هجران طناب علت خوابی و تو را نیست خواب
2 مکر تو صعب است که مردم ز تو هست در آرام تو خود در شتاب
1 ای گشته جهان و دیده دامش را صد بار خریده مر دلامش را
2 بر لفظ زمانه هر شبانروزی بسیار شنودهای کلامش را