- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو ناز او به میان تیغ دلستانی بست سر نیاز به فتراک بدگمانی بست
2 به دست جور چو داد از شکست عهد عنان به یاد طاقت ما عهد هم عنانی بست
3 به بحر هجر چو لشگر شکست کشتی جان اجل ز مرحمت احرام بادبانی بست
4 ز پای گرگ طمع دست حرص بند گشود چو ناز او کمر سعی در شبانی بست
5 تو از طلب به همین باش و لب مبند که یار زبان یک از پی ارنی ولن ترانی بست
6 تو ای سوار که بردی قرار و طاقت ما بیا که دزد هوس دست پاسبانی بست
7 به روی من تو در مرگ نیز بگشائی اگر توان در تقدیر آسمانی بست
8 کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی شوی ز کرده پشیمان به هم توانی بست
9 رقیب بار سکون بر در تو گو بگشا که محتشم ز میان رخت کامرانی بست