مرا چو نام لبت بر سر زبان از همام تبریزی غزل 99

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

مرا چو نام لبت بر سر زبان آید

1 مرا چو نام لبت بر سر زبان آید ز ذوق آن سخنم آب در دهان آید

2 در آن نفس که ز رویت حکایتی گویم ز هر نفس که زنم بوی گلستان آید

3 به شرح زلف دراز تو در نمی‌پیچم که زان هزار گره بر سر زبان آید

4 زهی گران که نگردد خراب آن ساعت که چشم مست تو از خواب سرگران آید

5 چو آن دهان نگشایند هیچ تنگ شکر هزار سال اگر از مصر کاروان آید

6 اگر به دشت مغیلان گذر کنی روزی به جای خار گل سرخ و ارغوان آید

7 ز ابروی تو نتابم به هیچ وجهی روی اگر چه بر دل من تیر از آن کمان آید

8 به جست و جوی تو کارم همی به جان برسید کسی که طالب جانان بود به جان آید

9 کجا رسد به شبستان هر گدا شمعی که لایق نظر خسرو جهان آید

عکس نوشته
کامنت
comment