چو مردآن پیر مرد از عطار نیشابوری اسرارنامه 9

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

چو مردآن پیر مرد پیر اصحاب

1 چو مردآن پیر مرد پیر اصحاب مگر آن شب مریدش دید در خواب

2 بپرسیدش که هین چون بود حالت که می‌کردند ز من ربک سئوالت

3 چنین گفت او که دیدم آن دو تن را خدایم را سپردم خویشتن را

4 مرا گفتند ای خوش برده خوابت خدایت کیست و چیست اینجا جوابت

5 سخن گوی جهان در هیچ بابی نشد وا خانه از بهر جوابی

6 چنین گفتم که من از تنگنایی بدل کردم سرایی نه خدایی

7 شوید از من بحق چون از کمان تیر بحق گویید می‌گوید فلان پیر

8 ترا چندان که ریک و برگ و مویست بهر یکصد هزار اسرار جویست

9 تو با این جمله پاکان دل افزای فراموشم نکردی در چنین جای

10 مرا کاندر دو عالم جز تو کس نیست فراموشت کنم اینم هوس نیست

عکس نوشته
کامنت
comment