-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو مردآن پیر مرد پیر اصحاب مگر آن شب مریدش دید در خواب
2 بپرسیدش که هین چون بود حالت که میکردند ز من ربک سئوالت
3 چنین گفت او که دیدم آن دو تن را خدایم را سپردم خویشتن را
4 مرا گفتند ای خوش برده خوابت خدایت کیست و چیست اینجا جوابت
5 سخن گوی جهان در هیچ بابی نشد وا خانه از بهر جوابی
6 چنین گفتم که من از تنگنایی بدل کردم سرایی نه خدایی
7 شوید از من بحق چون از کمان تیر بحق گویید میگوید فلان پیر
8 ترا چندان که ریک و برگ و مویست بهر یکصد هزار اسرار جویست
9 تو با این جمله پاکان دل افزای فراموشم نکردی در چنین جای
10 مرا کاندر دو عالم جز تو کس نیست فراموشت کنم اینم هوس نیست