1 چو کلک صنع چنین رفت بر صحیفه «کن » مگیر خرده بر ارباب عشق و عیب مکن
2 خراش سینه من باورت کجا افتد که رنج بینی اگر پشت خاری از ناخن
3 حدیث قد تو گفتن، به شرح ناید راست ز باغ سدره نهالیست کوتهی سخن
4 خیال خال تو آسایش دلست، از آن به داغ تازه مداوا کنند ریش کهن
5 بپای خم سر خود گر نمی نهی، شاهی امید عیش مدار از جهان بی سر و بن
دیدگاهها **