چو بخت نیست که بارم دهی به مجلس خاص از جامی غزل 510

چو بخت نیست که بارم دهی به مجلس خاص

1 چو بخت نیست که بارم دهی به مجلس خاص بر آستان ارادت نهم سر اخلاص

2 دعای مردن خود می کنم مگر یابم ز دوری تو و نزدیکی رقیب خلاص

3 تو را ز قتل اسیر کمند خویش چه بیم شکار پیشه ندارد ز صید خوف قصاص

4 به جست و جوی تو در خون نشستم مردم چشم در آرزوی گهر غوطه می خورد غواص

5 صفای مشرب رندان ز زاهدان مطلب عوام را چه تمتع ز ذوق و حال خواص

6 نیافت صفوت صوفی به حیله صاحب زرق نشد به صنعت قلاب زر ناب رصاص

7 ز شوق ماه رخش ناله بس مکن جامی کزین سرود شود زهره بر فلک رقاص

عکس نوشته
کامنت
comment