چو در عالم تویی درمان از جهان ملک خاتون غزل 942

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چو در عالم تویی درمان دردم

1 چو در عالم تویی درمان دردم چگونه از در تو بازگردم

2 غم هجران به جان من اثر کرد نگر در آب چشم و روی زردم

3 گمانم بود کز وصلت خورم بر ولی جز خون دل از تو نخوردم

4 نکردم جز وفا و مهربانی بسی جور و جفا از عشق بردم

5 کنم عهدی که من تا زنده باشم به گرد کوی مه رویان نگردم

6 حذر می کن ز دلهای پر آتش بترش از آب چشم و آه سردم

7 ندیدم جز جفا و جور و خواری به جان راه وفاداری سپردم

8 اگر جفتست او با ناز و عشرت من مسکین ز خواب و خورد فردم

9 وفا هر چند جانا در جهان نیست بگو غیر از وفاداری چه کردم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر