جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون
جهان ملک خاتون

چو در فراق تو یک دم نمی از جهان ملک خاتون غزل 71

غزل 71 ام از 1809 غزلیات

چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت بگو که نرد هوس با تو چون توانم باخت

2 فراق روی تو ما را چنان نزار فکند که هر که دید مرا از خیال وانشناخت

3 ببرد از من بیچاره صبر و هوش رخش نهان شد از من مسکین ببین چه حیلت ساخت

4 هنوز بر، ز وصالش نخورده بود دلم که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت

5 چنان زمانه به بدقهریش قرار گرفت که از میانه برانداخت حق دید و شناخت

6 دلم تصور آن کرد کز تو برگردد دو اسبه خیل خیال تو بر سر ما تاخت

7 گذر به باغ جهان دوش کردم و دیدم که با وجود قدش سرو سر نمی افراخت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت

شاعر شعر چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت چه کسی است ؟

شاعر شعر چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت جهان ملک خاتون می باشد.

شعر چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت چیست ؟

قالب شعر چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت غزل است

مضمون اصلی شعر چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.