چو حال زار من خسته از جهان ملک خاتون غزل 1348

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چو حال زار من خسته دل تو می دانی

1 چو حال زار من خسته دل تو می دانی به شرح حال چه حاجت که در دل و جانی

2 به سرّ سینه مردان که از میانه جمع به لطف خویش برون بر تو این پریشانی

3 بگیر دامن اخلاص و نیک مخلص باش دلا خلاص نیابی یقین به پیشانی

4 چو آب روی من خسته برده ای تا کی بر آتش غم عشقم چو دود بنشانی

5 به اوّل ار نکنی فکر عاقبت ای دل به آخرت نبود هیچ جز پشیمانی

6 چو من ز روی ارادت تو را ثنا خوانم مرا چرا تو به خواری ز پیش می رانی

7 ز دامن تو ندارم به تیغ دست امید که گر به قهر برانی به لطف وا خوانی

8 گرم به قهر برانی ز درگهت نروم کجا رود ز در لطف بنده جانی

9 مراد دل همه در کام نامرادی دان که در جهان همه حالی تو نیک می دانی

عکس نوشته
کامنت
comment