- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو گل ز فیض صبوحی پر است جام جمال به یک پیاله می از صاف رنگ مالامال
2 ز بد مجوی بجز فتنه چون بیابد دست زبان شورش زنبور نیست غیر از بال
3 چنین که سوز غمش در سر تماشاییست تو گویی از لب هر بام سرزده تبخال
4 چو غنچه کیسهٔ لب بستگان تهی نبود به فکر زر مخروش و برای مال منال
5 ز جنبش مژه چشمش به گفتگو آمد چه نکته ها که ادا کرده با زبان خیال