1 چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم ز رسوایی چو صحرا، سترپوشم نیست دامانم
2 به گوشی جا نمی یابم، نوای خارج آهنگم به چشم هیچ کس خوش نیستم، خواب پریشانم
3 ندارم هیچ غمخواری، مگر در عشق و رسوایی چو زخم آید فراهم خود به خود چاک گریبانم
4 ز مژگانم به هر جانب ز بس افشان خون دارد بود چون کاغذ ابری، بیاض چشم گریانم
5 سلیم آیا چه خصمی خضر این وادی به من دارد که سرگردان هندم کرد و روگردان ایرانم