🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
اسدی توسی

اسدی توسی

اسدی توسی
اسدی توسی

چو گلرخ به پایان از اسدی توسی گرشاسپ‌نامه 15

گرشاسپ‌نامه 15 ام از 144 گرشاسپ‌نامه

چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32

1 چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه نهانی ستاره جدا شد ز ماه

2 پسر زاد یکی که گفتیش مهر فرود آمد اندر کنار از سپهر

3 به خوبی پریّ و ، به پاکی هنر به پیکر سروش و ، به چهره پدر

4 دل و جان جم گشت ازو شادکام نهاد آن دلفروز را تور نام

5 شه زابلش پور خواندی همی ز شادی برو جان فشاندی همی

6 چو بالید و سالش ده و پنج شد بزرگی و فرهنگ را گنج شد

7 چنان شد بر اورنگ خوبی و زیب که شد هر کس از دیدنش ناشکیب

8 نگار جم آنکو به هر جایگاه بدیدیّ و زی تور کردی نگاه

9 همی گفت کاین تور فرزند اوست ازو زاد زیرا همانند اوست

10 اگرچند پنهان کند مرد راز پدید آردش روزگار دراز

11 سخن کان گذشت از زبان دو تن پراکنده شد بر سر انجمن

12 بشد فاش احوال شاه جهان به پیش مِهان و به پیش کِهان

13 چو بشنید زابل شه این گفتگوی به جم گفت هان چارهٔ خویش جوی

14 گر آن مار کتف اهرمن چهره مرد بداند، برآرد ز من وز تو گرد

15 سر من ز بهر تو از پیش گیر غم من مخور تو سر خویش گیر

16 همی تا بود جان، توان یافت چیز چو جان شد ، نیر زد جهان یک پشیز

17 برآراست جم زود راه گریغ شبی جُست تاریک و دارنده میغ

18 شبی همچون بر روی دیو سیاه فشانده دم و دود دود دوزخ گناه

19 نگفت ایچ کس را وزان بوم زود به هندوستان رفت و یک چند بود

20 وزانجا سوی مرز چین برکشید شنیدست هرکس کزان پس چه دید

21 چنین آمد از گفتهٔ باستان وز آن کآ گه از راز این داستان

22 که ضحاک ناگه گرفتش به چین به ارّه به دو نیم کردش به کین

23 ز کشتنش چون یافت جفت آگهی کمان گشتش از درد سرو سهی

24 گرفتش سمن چین و پولاد جوش دو بادام اشک و دو مرجان خروش

25 به پیلسته سنبل همی دسته کرد به دُر باز پیلسته را خسته کرد

26 به یک ماه چون یک شبه ماه شد کُه سیم رنگش کم از کاه شد

27 شب و روز بی خواب و خور زیستی زمانی نبودی که نگریستی

28 سرانجام مر خویشتن را به زهر بکشت از پی جفت و بیداد دهر

29 جهان چهاره سازیست بی ترس و باک به جان بردن ماستش چاره پاک

30 یکی چاره هزمان نماید همی بدان چاره مان جان رباید همی

31 یکی را به زخم ار به رنج و نیاز یکی را به زهر ار به درد و گداز

32 نه ماراست بر چارهٔ او بسیچ نه او راست از جان ما باک هیچ

اسدی توسی از شاعران بزرگ قرن 5 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه گرشاسپ‌نامه 15 ام از 144 گرشاسپ‌نامه اسدی توسی می باشد
شعر قالب : گرشاسپ‌نامه سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه

شاعر شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه چه کسی است ؟

شاعر شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه اسدی توسی می باشد.

شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه چیست ؟

قالب شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه گرشاسپ‌نامه است

سبک شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه چیست ؟

سبک شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر چو گلرخ به پایان نُه بُرد ماه چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
اسدی توسی

چو گلرخ به پایان از اسدی توسی گرشاسپ‌نامه 15

گرشاسپ‌نامه 15 ام از 144 گرشاسپ‌نامه
بنر