روبرو گردد چو با آیینهٔ از جویای تبریزی غزل 426

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود

1 روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود شوخ من چون گل بیک پیمانه رنگین می شود

2 روز عاشق تیره زآن گیسوی پرچین می شود خواب سخت از طول این افسانه سنگین می شود

3 خون خود ریزد گلستان بی بهار جلوه اش پنجهٔ گل دور از آنرو دست گلچین می شود

4 زینت هنگامهٔ ناز از نیاز عاشقست بزمش از پرواز رنگ ما به آیین می شود

5 دلبری را شوخیی در ضمن تمکین لازم است با تبسم ناز چون آمیخت رنگین می شود

6 گر شوم جویا به باد زلف او پیمانه نوش ساغر می در کفم چون نافه مشکین می شود

عکس نوشته
کامنت
comment