- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو انگشتان نایی دایما در رقص می آید سرانگشت طبیب از جستن نبضم نیاساید
2 برای ما و خود در فکر خودسازی نمی افتد مگر خودرای من بهر خدا خود را بیاراید
3 به اغوای طمع هر کس شود آبستن مردم حذر از صحبتش اولاست کز وی فتنه ها زاید
4 نیارد مصقل ماه نوش از تیرگی بیرون چنین گر از دلم آن تیغ ابرو زنگ برباید
5 نشاید غیر یاد وصل او دیگر تمنایی لبش جویا به کام دل مکیدن باید و شاید