-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو نتوانم به مردم قصه آن بیوفا گویم شبان گه با مه و انجم سحر گه با صبا گویم
2 شبی کز دوریش گویم حکایت با دل محزون به آخر چون شود نزدیک باز از ابتدا گویم
3 ز پیشت نگذرم تنها که ترسم چون مرا بینی شوی درهم که ناگه با تو حرف آشنا گویم
4 به من لطفی که دی در راه کرد آخر پشیمان شد که ناگه من روم از راه و پیش غیر وا گویم
5 نسیم زلف پرچین تو میارزد به ملک چین اگر زلف تو را مشک خطا گویم
6 به انگیز رقیبان محتشم را داد دشنامی مرا تا هست جان در تن رقیبان را دعا گویم