- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده میبارم به روزم مرده از هجران و شب را زنده میدارم
2 چو شبنم هستم امروز از هوا افتاده در کویت الا ای آفتاب من بیا از خاک بردارم
3 خیال طاق ابروی تو در محراب میبینم وگرنه من به مشتی خاک هرگز سر فرو نارم
4 به عکس بخت من پیوسته بیدار است چشم من دریغ از بخت من بودی به جای چشم بیدارم
5 مرا جان داد عشق یار و میخواهم که این جان را ز راه جان سپاری هم به عشق یار بسپارم
6 سهی سرورم که بر کار همه کس سایه میدارد ز من کاری نمیآید که آرد سایه بر کارم
7 برش چون سایه سلمان را اگر چه پست شد پایه مرا این سربلندی بس که من افتاده یارم