1 چو مشهور گشتم به شرب مدام نبد چاره از محفل خاص و عام
2 دگر باره نفرت بِزد راه من شد آن کار بر عکسِ دلخواه من
3 غم این و تیمار آنم گرفت ملالت گریبان جانم گرفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ساقی ز بامداد روان کن کئوس را تا گردنان نهند به پیشت رئوس را
2 زنگار غم به صیقل می بستر از پگاه صفوت چنین دهند ذوات و نفوس را
1 وقتی ز ما یاد آمدی هر هفته یی آن ماه را اکنون ملال خاطرش بر ما ببست آن راه را
2 بی جرم غیرت میکند ور نیز جرمی کرده ام هم چشم دارم کز کرم بردارد آن اکراه را
1 کاش که من بودمی هم ره باد صبا تا گذری کردمی وقت سحر بر سبا
2 نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل کس نرساند مگر هدهد باد صبا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **