1 چو مشهور گشتم به شرب مدام نبد چاره از محفل خاص و عام
2 دگر باره نفرت بِزد راه من شد آن کار بر عکسِ دلخواه من
3 غم این و تیمار آنم گرفت ملالت گریبان جانم گرفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زمانه باز جوان کرد پیرزالِ جهان را بیار می که حیات از می است پیرو جوان را
2 مگر تتبّعِ من می کند سحاب به نیسان که وقفِ طرفِ چمن کرد چشم ژاله فشان را
1 ره نباشد در حریم عشق هر اوباش را طاقت خورشید ناممکن بود خفاش را
2 پادشاهی نیست جز درویشی و آزادگی پس میسر نیست هفت اقلیم جز قلاش را
1 به قامت تو که تشویش سرو بستان است به طلعت تو که تشویر ماه تابان است
2 به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به