چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت از عراقی غزل 11

چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت

1 چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت

2 سپاه عشق تو از گوشه‌ای کمین بگشود هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

3 حدیث حسن تو، هر جا که در میان آمد ز ذوق، هر که دلی داشت، در میان انداخت

4 قبول تو همه کس را بر آشیان جا کرد مرا ز بهر چه آخر بر آستان انداخت؟

5 چو در سماع عراقی حدیث دوست شنید بجای خرقه به قوال جان توان انداخت

عکس نوشته
کامنت
comment