1 چو شمشیر بایدت بود، ای برادر، به جای بدی بد به جای خوشی خوش
2 دو پهنیش چون آب نرم است و روشن دو پهلوش ناخوش چو سوزنده آتش
1 هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند
2 هر کسی کهش خار نادانی به دل در خست نیش گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند
1 حکیمان را چه میگویند چرخ پیر و دورانها به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبانها
2 خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن که گویدشان همی بیشک به گرماها حزیرانها
1 جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست زانکه دانا را سوی نادان بسی مقدار نیست
2 بد به سوی بد گراید نیک با نیک آرمد این مر آن را جفت نی و آن مر این را یار نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به