چو مرغ سدره که در آشیان از عرفی شیرازی غزل 307

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

چو مرغ سدره که در آشیان بیاساید

1 چو مرغ سدره که در آشیان بیاساید به چین زلف تو جان بیاساید

2 برانم از در یار، ای ادب، که یک چندی ز ننگ بوسه ام آن آستان بیاساید

3 ز رشک حوصله ام آسمان بود دلگیر کرشمه ای که دل آسمان بیاساید

4 مکن هلاک به بازیچه ام، بزن زخمی که خون چکان لبم از الامان بیاساید

5 مبر به باغ، ببر سوی گلخنم، کانجا ز بوی سوختگی مغز جان بیاساید

6 دلش که مانده شود آسمان، در آزارم هزار سال پس از من جهان بیاساید

7 چنان به ماتم دل در غمت کنم شیون که کشته گان غمت را روان بیاساید

8 فغان که تلخ سرشتند، پیکرم، عرفی نشد که زاغی از این استخوان بیاساید

عکس نوشته
کامنت
comment