-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دید چو دیده دو بین در همه روشناییت بر در این و آن زند حلقه آشناییت
2 تلخ بود مذاق من با لب شکرین تو تیره شبست روز من با همه روشناییت
3 دعوی خواجگی کند بنده خاکسار تو نوبت سلطنت زند هرکه کند گداییت
4 طایر جان ز شوق تو خواست که بشکند قفس بس که شنید او ز دل قصه دلرباییت
5 تنگ بود به تو زمین خیمه بر آسمان بزن کوفته در فلک ملک نوبت پادشاییت
6 بوالهوسان به کوی تو تا نشوند مجمتع عرضه به این و آن دهم شکوه بیوفاییت
7 گر به قیامتم عمل زشت بود سزای آن آتش دوزخم بده باز ستان جداییت
8 صرصر هجر توت کند گرد وجود ما فنا باز مکش ز خاکیان دامن کبریاییت
9 آشفته عشق و زاهدی پرده شاهدان بکش کان بت پارسی درد پرده پارساییت