چو حلقه دور افق بر من است تنگ شده از جامی غزل 429

چو حلقه دور افق بر من است تنگ شده

1 چو حلقه دور افق بر من است تنگ شده که حلقه سر زلف توام ز چنگ شده

2 مجو عمارت دین از دلم که این خانه خراب کرده آن چشم شوخ شنگ شده

3 چرا کشم پی مرهم خدنگت از دل ریش که مرهم دل ریش من این خدنگ شده

4 دمیده گرد عذار تو خط بدان ماند که شاه روم اسیر سپاه زنگ شده

5 ز لوح ساده نزد حرف آفتم از ره دل هلاک جان من آن خط مشک رنگ شده

6 زلال چشمه لطفی عجب همی مانم که تن چگونه ات از سیم و دل ز سنگ شده

7 قدم ز سختی راه طلب مکش جامی که پای سعی درین سنگلاخ لنگ شده

عکس نوشته
کامنت
comment