- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را
2 زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را
3 اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی به رسوائی برون زین دار بیبنیاد کن ما را
4 نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را
5 به سودای دل ناشاد خود در ماندهام بی تو به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را
6 چو روزی مینشستم بر سر راهت اگر گاهی غریبی را ببینی بر سر ره یاد کن ما را
7 ملولم از خموشی محتشم حرفی بگو از وی زمانی هم زبان ناله و فریاد کن ما را