چو بر زندانیان رانی سیاست از محتشم کاشانی غزل 8

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را

1 چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را

2 زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را

3 اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی به رسوائی برون زین دار بی‌بنیاد کن ما را

4 نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را

5 به سودای دل ناشاد خود در مانده‌ام بی تو به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را

6 چو روزی می‌نشستم بر سر راهت اگر گاهی غریبی را ببینی بر سر ره یاد کن ما را

7 ملولم از خموشی محتشم حرفی بگو از وی زمانی هم زبان ناله و فریاد کن ما را

عکس نوشته
کامنت
comment