-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف که پیش هر خس و خاری چو گل نداری کف
2 چه سود آب ز دریا چو ابر بخشیدن کرم ز آبله دست خویش کن چو صدف
3 به دست مطرب از اصلاح خاطر من شد پر از غبار، چو غربال خاک بیزان دف
4 بهار شد که ز میخانه باده نوشان را به سوی باغ پرد چون تذرو جام از کف
5 چه شد اگر طرف غیر را زمانه گرفت مرا به دعوی عشقت بس است حق به طرف
6 سلیم ناله ی من تیغ چون برافرازد سپر کشد به سر خویش آسمان چو کشف