1 چو همدمی و مصاحب بجای چنگ ای نی تو آن نه ای که دل از صحبت تو برگیرند
2 بگو به صاحب نی مطربا کزان تیزی اگر ملول شوی صاحب دگر گیرند
1 آنکه دل در هوس روز وصال است او را خواب شب در سر اگر هست خیال است او را
2 دل ز چشمش چه شد ار کرد سوال نظری چون نظرهاست در آن جای سوال است او را
1 ای به جان عاشقان خریدارت غمزها نیز کرده بازارت
2 گر کنی قصد کشتن یاران در چنین کارها منم بارت
1 آن نور دیده یک نظر از من دریغ داشت تیری ز غمزه بر جگر از من دریغ داشت
2 میشد نکو به زخم دگر زخم سینه ام دردا که مرهم دگر از من دریغ داشت