- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد
2 چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد
3 غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد گهی کز بیم خویش رنگ بر رخسار ما گردد
4 کمر بر خواری ارباب همت بسته چرخ دون به آب روی مردان روز و شب این آسیا گردد
5 ببر از آرزو گر مدعای ترک خود داری که این حاجت روا از فیض ترک مدعا گردد
6 چه بیباکانه بر می داری از عارض نقابت را مبادا زورقم طوفانی موج صفا گردد
7 چنان جویا ز بار کلفت خاطر بود سنگین که تا آهم برون آید ز لب زنجیر پا گردد