چو بیداد محبت بیش شد حاجت از جویای تبریزی غزل 544

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد

1 چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد

2 چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد

3 غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد گهی کز بیم خویش رنگ بر رخسار ما گردد

4 کمر بر خواری ارباب همت بسته چرخ دون به آب روی مردان روز و شب این آسیا گردد

5 ببر از آرزو گر مدعای ترک خود داری که این حاجت روا از فیض ترک مدعا گردد

6 چه بیباکانه بر می داری از عارض نقابت را مبادا زورقم طوفانی موج صفا گردد

7 چنان جویا ز بار کلفت خاطر بود سنگین که تا آهم برون آید ز لب زنجیر پا گردد

عکس نوشته
کامنت
comment