-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو یار زلف معنبر نبندد و نگشاید نقاب شب ز مه و خور نبندد و نگشاید
2 چه تاب سیمبرم را رو ای صبا و بگویش که دمبدم کمر زر نبندد و نگشاید
3 خجل ز عطر فروشم به دو زلف وی آن به که درج غالیه را سر نبندد و نگشاید
4 چو جوهری سخن و خامشیش هر دو ببیند دهان حقه گوهر نبندد و نگشاید
5 ز چشم خویش نبینم خواص ابر بهاران ز گریه تا مژه تر نبندد و نگشاید
6 اگر کبوتر کعبه کند طواف به کویش به عزم کعبه دگر پر نبندد و نگشاید
7 قدم ز کلبه جامی کشیده اند حریفان بغیر باد بر او در نبندد و نگشاید