1 چو بنشید این سخن مرد گزیده جوابش داد و گفت ای نور دیده
2 شنو ده پند و شو آزاد از رنج که این ده پند باشد به ز صد گنج
1 چنین دارم خبر از باستان گوی چو می آورد در این داستان روی
2 که یک روزی نشسته بود شیرین به گردش دختران چون ماه و پروین
1 دگر گفتش بگو کاین چرخ دوار چرا گردانست دایم همچو پرگار
2 زمین بهر چه دایم در سکون است طریق آگهی زین هر دو چون است
1 دگر باره به صد نیرنگ، پرویز به پاسخ کرد شمشیر زبان تیز
2 که ای صد همچو من از راه برده به زیبایی گرو از ماه برده