- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو ترک من بگشاید بر ابروان کاکول هزار دل برباید به یک دم آن کاکول
2 عجب مدار تو زان ماهروی مهرجبین که آفتاب رخش راست سایهبان کاکول
3 من آشکارا جان را به باد خواهم داد که دیدهام دل خود را نهان در آن کاکول
4 هزار دل ز سر پای برتوان چیدن اگر به شانه کند شاه دلبران کاکول
5 برآید از دل و جان عزیز خویش چو من هر آن کسی که نهادهست دل بر آن کاکول
6 چو باد ناله زارم به گوش او برساند سبک به رقص درآید در آن زمان کاکول
7 هر آن دلی که ربود آن دو چشم او از خلق نداد هیچ امانش مگر به جان کاکول
8 سلامت ار هوست میکند همام مگرد به گرد آن بت گل روی ضیمران کاکول