چو ترک سرخوشم از خواب ناز برخیزد از جامی غزل 278

چو ترک سرخوشم از خواب ناز برخیزد

1 چو ترک سرخوشم از خواب ناز برخیزد هزار فتنه ز هر گوشه ای برانگیزد

2 به خون غیر دریغ است تیغش آلوده مباد آنکه به جز خون عاشقان ریزد

3 میان صیدگهش زارم اوفتاده مگر طفیل صید به فتراک خویشم آویزد

4 چنین که بخت بد و یار نیک خصم منند ز چنگ غصه دل من چگونه بگریزد

5 گهی که یار دهد کام بخت نگذارد گهی که بخت شود رام یار بستیزد

6 فلک ز جام طرب جرعه ای به من ندهد که از نخست به زهر غمش نیامیزد

7 اگر چه دعوی تقوی همی کند جامی به دور لعل تو مشکل ز باده پرهیزد

عکس نوشته
کامنت
comment