-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو ترک سرخوشم از خواب ناز برخیزد هزار فتنه ز هر گوشه ای برانگیزد
2 به خون غیر دریغ است تیغش آلوده مباد آنکه به جز خون عاشقان ریزد
3 میان صیدگهش زارم اوفتاده مگر طفیل صید به فتراک خویشم آویزد
4 چنین که بخت بد و یار نیک خصم منند ز چنگ غصه دل من چگونه بگریزد
5 گهی که یار دهد کام بخت نگذارد گهی که بخت شود رام یار بستیزد
6 فلک ز جام طرب جرعه ای به من ندهد که از نخست به زهر غمش نیامیزد
7 اگر چه دعوی تقوی همی کند جامی به دور لعل تو مشکل ز باده پرهیزد