- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو کوفت نوبتی پادشاه نوبت بام چو آفتاب برآمد مهی بگوشه بام
2 بصبح روشن رویش چو شام گیسو بود برنگ کسوت عباسیان لباس ظلام
3 عیان زطره شبرنگ او بسی کوکب دلی چو سنگ ولی نرم چون حریر اندام
4 دلم زشوق پر آتش دو دیده طوفان خیز که از ورود دلارام دل گرفت آرام
5 بگفتم آیت رحمت نزول کرده زعرش ویا که بر لب بام آمده است ماه تمام
6 بگفت فال همایون شدت زاول صبح مبارکست چو آغاز لاجرم انجام
7 بدین بهانه ابر زیر پیراهن پیدا چنانکه جام بلورین باده گلفام
8 میانه تن و روحش تمیز هیچ نبود بخیره عقل که روحش کدام جسم کدام
9 بدست ساغر صهبا گرفت و گفت بنوش که هست شرب مدامت نصیب و عیش دوام
10 بغمزه گفت ززاهد مترس و فاش مخور که این شراب حلال است و نیست آب حرام
11 شراب میکده رحمتست آشفته که چاشنی چو شکر بخشدت بکام و کلام
12 بخوان مدیح علی ور که شیخ طعنه زند بانتقام کشد شاه تیغ کین زنیام