چو کوفت نوبتی پادشاه از آشفتهٔ شیرازی غزل 804

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

چو کوفت نوبتی پادشاه نوبت بام

1 چو کوفت نوبتی پادشاه نوبت بام چو آفتاب بر آمد مهی بگوشه بام

2 بصبح روشن رویش چو شام گیسو بود برنگ کسوت عباسیان لباس ظلام

3 عیان زطره شبرنگ او بسی کوکب دلی چو سنگ ولی نرم چون حریر اندام

4 دلم زشوق پر آتش دو دیده طوفان خیز که از ورد دلارام دل گرفت آرام

5 بگفتم آیت رحمت نزول کرده زعرش و یا که بر لب بام آمده است ماه تمام

6 بگفت فال همایون شدت زاول صبح مبارکست چو آغاز لاجرم انجام

7 بدین بهانه ابر زیر پیراهن پیدا چنانکه جام بلورین باده گلفام

8 میانه تن و روحش تمیز هیچ نبود بخیره عقل که روحش کدام و جسم کدام

9 بدست ساغر صهبا گرفت و گفت بنوش که هست شرب مدامت نصیب و عیش دوام

10 بغمزه گفت ززاهد مترس و فاش بخور که این شراب حلال است و نیست آب حرام

11 شراب میکده رحمتست آشفته که چاشنی چو شکر بخشدت بکام و کلام

12 بخوان مدیح علی ور که شیخ طعنه زند بانتقام کشد شاه تیغ کین زنیام

عکس نوشته
کامنت
comment