- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو به ترک تاز بردی دل مستمند ما را به کمینه بنده ی خود به از این نگر خدا را
2 اگر از سر عنایت به چو من نیاز مندی نظری کنی به رحمت چه زیان کند شما را
3 وگرت به خواب بینم نکنم دگر شکایت طمع وصال کردن به چه زهره و چه یارا
4 تو چو غنچه زیر چادر به هزار ناز خفته من منتظر همه شب مترصدم صبا را
5 مشنو که از تو هرگز به جفا ملول گردم قدمی ندارد آن کو نبرد به سر وفا را
6 من از این قضای مبرم نرهم به زندگانی چه کند کسی که گردن بنهد چو من قضا را
7 مگرم شود میسر ز کنار تو میانی به خدا که از نزاری نکنی کرانه یارا