چو باز کرد سر درج از حکیم نزاری قهستانی غزل 873

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

چو باز کرد سر درج پرگهر چشمم

1 چو باز کرد سر درج پرگهر چشمم هزار چشمه روان میشود ز هر چشمم

2 ز تفّ سینه بسوزد دم صبا نفسم ز ابر دیده بپوشد ره نظر چشمم

3 ز بس ستاره که شب در کنار می ریزد گمان برم که سپهر آمده ست در چشمم

4 شود چو بحر کنارم ز گریه مالامال چنان که موج زند آب دیده بر چشمم

5 زهاب دیده ز یک چشم می رود بیرون زلال مشربه ی جان از آن دگر چشمم

6 حیات مردمک دیده را چو ضعفی داشت غذاش کرد ز پالوده ی جگر چشمم

7 کند به تیر مژه دفع خواب هر ساعت به خیره بر سر آب افکند سپر چشمم

8 حیا نمی کند از روی خلق و معذور است چنین که خیره شده ست از جمال خور چشمم

9 مرصعّات مگر زاده ی دو چشم من است از آن همیشه بمانده ست در گهر چشمم

10 رقیب گفت نزاری سرت نمی باید نظر به روی نکو می کند مگر چشمم؟

11 نظر ز غمزه ی ترکانه برنخواهم داشت اگر کنند به گزلک ز سر به در چشمم

عکس نوشته
کامنت
comment