- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو بلبل از خس و خار چمن کاشانهای دارم برای برق حسن گل عجایبخانهای دارم
2 نه در شهر است آرامش نه در صحراست تمکینش نمیدانم چه سازم خاطر دیوانهای دارم
3 تو مشغولی به خویش ای زاهد و من فارغم از خود تو تسبیحی به کف داری و من پیمانهای دارم
4 حکایتهای من از پا دراندازد جهانی را ز سر گر بگذری از سرگذشت افسانهای دارم
5 از آن سررشتهٔ کارم سری بر روشنی دارد که همچون شمع، من در سوختن پروانهای دارم
6 در آن وادی که مجنونش منم ای سیل بیمنت گذارت گر بدان جا اوفتد ویرانهای دارم
7 شکستی دل سعیدا را و با بیگانهای می خوردی نگفتی هیچ از خود بیخبر دیوانهای دارم