چو بلبل از خس و خار چمن کاشانه‌ای از سعیدا غزل 474

چو بلبل از خس و خار چمن کاشانه‌ای دارم

1 چو بلبل از خس و خار چمن کاشانه‌ای دارم برای برق حسن گل عجایب‌خانه‌ای دارم

2 نه در شهر است آرامش نه در صحراست تمکینش نمی‌دانم چه سازم خاطر دیوانه‌ای دارم

3 تو مشغولی به خویش ای زاهد و من فارغم از خود تو تسبیحی به کف داری و من پیمانه‌ای دارم

4 حکایت‌های من از پا دراندازد جهانی را ز سر گر بگذری از سرگذشت افسانه‌ای دارم

5 از آن سررشتهٔ کارم سری بر روشنی دارد که همچون شمع، من در سوختن پروانه‌ای دارم

6 در آن وادی که مجنونش منم ای سیل بی‌منت گذارت گر بدان جا اوفتد ویرانه‌ای دارم

7 شکستی دل سعیدا را و با بیگانه‌ای می خوردی نگفتی هیچ از خود بی‌خبر دیوانه‌ای دارم

عکس نوشته
کامنت
comment