چو احتیاج طلب می شود، نقاب از سلیم تهرانی غزل 93

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

چو احتیاج طلب می شود، نقاب طلب

1 چو احتیاج طلب می شود، نقاب طلب که از خدا نتوان کرد بی جواب طلب

2 خبر ز خضر نداری و زندگانی او بمیر تشنه، مکن از زمانه آب طلب

3 مرید پیر مغانم که این نصیحت اوست طلب مکن ز کسی، ور کنی شراب طلب

4 نکرده ام ز قناعت به کودکی هرگز ز دایه شیر به شب های ماهتاب طلب!

5 به زیر چرخ مجو کام خویش ای درویش چه می کنی ز در خانه ی خراب طلب؟

6 درین محیط که دست تهی ست مخزن فیض طلب مکن ز صدف گوهر، از حباب طلب

7 حدیث منع شراب است در کجا زاهد چو غنچه بر سر زانو نشین، کتاب طلب

8 درین خرابه، عزیزان رفته را از خاک به پنجه چند کنم همچو آفتاب طلب؟

9 کشد به جذبه ز هندم به سوی خاک نجف بود سلیم همینم ز بوتراب طلب

عکس نوشته
کامنت
comment